☆♪♥از هر دری سخن ♥♪ ☆

☆♪♥از هر دری سخن ♥♪ ☆

ترول ، جوک ، دانستنیها ، ماشین ها و . . .
☆♪♥از هر دری سخن ♥♪ ☆

☆♪♥از هر دری سخن ♥♪ ☆

ترول ، جوک ، دانستنیها ، ماشین ها و . . .

حیف

زن نصف شب از خواب بیدار می‌‌شود و می‌‌بیند که شوهرش در رختخواب نیست، ربدشامبرش را می‌‌پوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین می‌‌رود،و شوهرش در آشپزخانه نشست بود در حالی‌ که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود . در حالی‌ که به دیوار زل زده بود در فکری عمیق فرو رفته بود...زن او را دید که اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و قهوه‌اش را می‌‌نوشید... زن در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد آرام زمزمه کرد : "چی‌ شده عزیزم؟ چرا این موقع شب اینجا نشستی؟"شوهرش نگاهش را از قهوه‌اش بر می‌‌دارد و میگوید : هیچی‌ فقط اون موقع هارو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات می‌‌کردیم، یادته؟زن که حسابی‌ تحت تاثیر احساسات شوهرش قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد ا گفت: "آره یادمه..."شوهرش به سختی‌ گفت:_ یادته که پدرت ما رو وقتی‌ که رو صندلی عقب ماشین بودیم پیدا کرد؟_آره یادمه (در حالی‌ که بر روی صندلی‌ کنار شوهرش نشست...)_یادته وقتی‌ پدرت تفنگ رو به سمت من نشون گرفته بود و گفت که یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان ؟!_آره اونم یادمه... مرد آهی می‌‌کشد و می‌‌گوید: اگه رفته بودم زندان الان آزاد شده بودم.....
نظرات 3 + ارسال نظر
div0one 1391/11/05 ساعت 04:58 ق.ظ

YABO0

خودتی

emma 1391/10/16 ساعت 12:49 ق.ظ

از هر دری سخن یعنی فقط از دخترا بد بگین تا ایرادای خودتونو مخفی کنین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هیچ موجودی بی ایراد نیست
ما پسرا هم ایراد های خودمونو داریم

سلام خوبی چه خبر
همتون سروته یکرباسین

بهتر از شما دختراییم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد